برف روی خط استوا

زن بودنهمیشه هم این نیستکه عشق شوند...که عشق ببارند...و چتر بر سر بگیری و گم شوی در پیچ ِ پایان ... ادامه مطلب

هر شیوه ی شیرینیکه در ذهن می چشییکی از راهکار ها را خط زده ای!معجزهبه شکلی از در می آیدکه ... ادامه مطلب

عشقهمین است که بخواهیچه سه چرخه ی کوچکی راچه هکتارها زمینچه زنی راچه مردی راعشق کم و زیاد نداردعشقیعنی هر ... ادامه مطلب

بد عادت شده ایما زن هابس که لی لی به لالایتلی لی به لالایتلی لی به...خیال کرده ای چه خبر است؟!خیال ... ادامه مطلب

شوقیعنی تو که برمی گردیمدرسهمتصیادمن مسیر دیدنت رابه حافظه ی شهر ریخته اممناطمینان رابا انتظارعوض کرده ام اطمینانیعنی تو که برمی ... ادامه مطلب

در من غم آرامی هستکه رهایت می کند به امانِ روزهاهر چه تنگ تر فشردمتهر چه چنگ تر انداختم به ... ادامه مطلب

جهان غول چراغ استباید مدام آرزو کرد...ما اشتباه می کنیم که از نیمه برمی گردیمجهان رو به روی ماستنه پشتِ ... ادامه مطلب

به این در و آن در می زنمیکی از این درهارو به آغوش تو باز شود شایدو سرانگشتانمتنت رانت به ... ادامه مطلب

شبانه روزی دایر استدر سرممیدان جنگدر دلمعزای کُشته ها

همین روزهازنی با صندل صورتی من توی آشپزخانه اتاعصاب مرا قدم خواهد زدو این بدتر از بمبارانِ هیروشیماست! و این بمباراناین ... ادامه مطلب